هوشگ ابتهاج
عشق شادی ست، عشق آزادی ست عشق آغاز آدمیزادی ست عشق آتش به سینه داشتن است دم همت بر او گماشتن است عشق شوری زخود فزاینده ست زایش کهکشان زاینده ست تپش نبض باغ در دانه ست در شب پیله رقص پروانه ست جنبشی در...
View Articleبهمن بنی هاشمی
گفتم که پر از عطر بهاری بانو خُب حرف بزن گاه گداری بانو گفتی: “به خدا حرف ندارم آقا”! گفتم: به خدا “حرف نداری” بانو!
View Articleمنوچهری
هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار خیز ای بت فرخار، بیار آن گل بیخار آن گل که مر او را بتوان خورد به خوشی وز خوردن آن روی شود چون گل بربار آن گل که مر او را بود اشجار ده انگشت و آمد شدنش باشد از اشجار...
View Articleایرج زبردست
باران که بیاید همه عاشق هستند: ما وقت نگاه را دمی دانستیم از دانش چشمها کمی دانستیم گژتابی دست ها و بی مهری سنگ ما آینه بودیم و نمی دانستیم من : دهکده ها نبض حقایق هستند او : مردم ده با تو موتفق هستند...
View Articleپایان نامه
نمی دانم چرا منکه به تکرارها عادت ندارم لاو استوری را تا ابد می توانم گوش دهم و تا ابد با آن بنویسم. و چرا لاو استوری برایم تکرار نمی گردد. اصلا لاو استوری با چه داستانی ساخته شده است. حتما یک نفر هم...
View Articleملکه
زنان بیشماری در دربار ناصرالدین شاه قاجار میزیستند که هر کدام داستانی داشتند، اما تنها یکی از این زنان بیشمار موفق به کسب عنوان علیاحضرت و مقام ملکه ایران شد، انیسالدوله. نامش فاطمه بود، اما...
View Articleحسین منزوی
نسیم خوش خبر! از نور چشم من چه خبر؟ همیشه در سفر! از بوی پیرهن چه خبر؟ تو پیکی و همه پیغام عاشقان داری از آن پری، گل قاصد! برای من چه خبر؟ به رغم خسرو از آن شهسوار شیرین کار برای تیشه زن خسته - کوهکن-...
View Articleرضا براهنی
چراغ سرخ تخیل کنار خرمن پنبه بلندیاش که بلندی ناب گیسوهاست به آن صراحت یک استعاره میماند که آفتاب بر آن گرم و نرم تافته باشد من از سلاست دستانش تمام زندگیام را سوال خواهم کرد و در سلامت چشمانش یتیم...
View Articleشهریار
پرسه در کوی غزل بی تو عجب دلگیر است دلم از رهگذرانش ، ز غروبش سیر است امشب این کوچه ز تنهائی ی من می گوید دل بیچاره که در وسوسه ات تسخیر است بین اوزان و قوافی شده ام زندانی فکرم هر ثانیه با قافیه ها...
View Articleمولانا
هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند دلتان به چرخ پرد چو بدن گران نماند دل و جان به آب حکمت ز غبارها بشویید هله تا دو چشم حسرت سوی خاکدان نماند نه که هر چه در جهانست نه که عشق جان آنست جز عشق هر چه...
View Articleصائب تبریزی
از حجاب عشق محروم از گل روی توایم ورنه ما صد پیرهن محرم تر از بوی توایم گر به ظاهر چون نگاه از چشم دور افتاده ایم هرکجا باشیم در محراب ابروی توایم گرچه در چون غنچه بر روی دو عالم بسته ایم چشم بر راه...
View Articleنازنین مرادی
من که با صاعقهای میشکنم داس چرا؟ بر دل از جور شما این همه آماس چرا؟ خودِ بارانم و تو پاکترم میخواهی! آب را غسل نده، این همه وسواس چرا؟ خستهام! سنگ نزن، هی نشکن روح مرا شدهام عاشق یک آینهنشناس...
View Articleعباس معروفی
۲۷ اردیبهشت زادروز عباس معروفی ( زاده ۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ تهران ) شاعر، رماننویس، نمایشنامهنویس، ناشر و روزنامهنگار معروفی فعالیت ادبیاش را زیر نظر هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو آغاز کرد. او...
View Articleعباس معروفی
میخواهے به تنت نگاه ببوسم ڪه پاهات بپیچد به هم سڪندرے بنوشی،مست ڪنے خراب آغوش من؟ جوری ڪه دلت بریزد خانه بر سرت خراب شود؟ میخواهی هے صدات ڪنم،جوابم را ندهی پشت میز اتو پیدات ڪنم،لباست بسوزد برهنه...
View Articleممنتو
یادگاری (به انگلیسی : Memento) فیلمی نئو نوآر و روانشناسانه به کارگردانی کریستوفر نولان و محصول سال ۲۰۰۰ است. نولان فیلمنامه را بر پایهٔ داستان کوتاهی از برادرش، جاناتان نوشتهاست. گای پیرس ، کری-ان...
View Articleآنتوان چخوف
شاید اغراق نباشد اگر بگوییم هنوز پس از گذشت بیش از یک قرن از مرگ چخوف، از درخشش خیره کنندهٔ او در عرصهٔ ادبیات داستانی و نمایشی چیزی کم نشده است. آنتوان پاولویچ چخوف در ۱۸۶۰ در اوکراین به دنیا آمد و از...
View Articleحامد عسکری
وقتی بهشت عزوجل اختراع شد حوا که لب گشود عسل اختراع شد آهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفت تا هاله ای به دور زحل اختراع شد آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت نزدیک ظهر بود … غزل اختراع شد آدم که سعی کرد...
View Articleصائب تبریزی
چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج گر رساند بر فلک، باشد همان دیوار کج می کند یک جانب از خوان تهی سرپوش را هر سبک مغزی که بر سر می نهد دستار کج زلف کج بر چهره خوبان قیامت می کند در مقام خود بود از راست...
View Articleعدنان صائغ
چشمهایت زیبا و غمیناند چشمهایت پیادهروی بارانخوردهی وداعاند #عدنان_الصائغ
View Articleعبدالله ضیایی
گر چه این دلبستگی های زمینی خوب نیست اتفاق است و می افتد ، دل که سنگ و چوب نیست با چنین شوق تماشای من و زیبایی ات صبر ممکن هم اگر باشد ، دگر مطلوب نیست کفر عشق آمیز شیطان ، عبرت آموزم شده است گر چه در...
View Article