مثل خیالی در نگاهِ آبدارِ من- من دور هستم از تو و تو در کنار من من ماهی خشکیده و تو ماهتابِ خیس لطفِ حضورت دلخوشیّ گهگُدارِ من آخر مرا دیگر چه به دل کندن از مهتاب فانوسِ روی آبِ این شبهای تارِ من در خلوت شب میرسانم پیش او خود را محو نگاهش.. بیصدا زاریّ و جار من یک روز دو بال از فرشته قرض میگیرم تا ماه.. با پروازهای بیشمارِ من.. آخر خیالم میبُرد دل از لبِ برکه میدوزدش بر سینه ات با پود و تار من ـ#ـ آرام باش ای خسته از این وعده های دور آرامتر ای
↧