سوفی صابری
سعی کردم که بمانی و بریدی، به درک! کارمان را به غـم و رنج کشیدی، به درک! به جهنم که از این خانه فراری شده ای عاشقت بودم و هرگــز نشنیدی، به درک! میوه ی کال غـــــزل بودم و از بخت بدم تو مرا هرگز ازاین...
View Articleرویا باقری
از هم بپاشانم به آسانی! مهم نیست اینها برای هیچ طوفانی مهم نیست! آغوش من مخروبه ای رو به سقوط است دیگر برایم عمق ویرانی مهم نیست با دردِ خنجر، دردِ خار از خاطرم رفت بعد ازتو غم های فراوانی مهم نیست یک...
View ArticleArticle 0
مروارید ، رمان کوتاهی از جان اشتاین بک است که مانند دیگر داستانهایش حول محور فقر، بیعدالتی و شکاف عمیق در بین فقیر و غنی جامعه میگردد. این رمان کوتاه اولین بار در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسید. در ایران...
View Articleچشمانم می سوزد
چشمانم می سوزد. خیلی وقت است که برایت فلوت ننواخته بودم اما حالا که مرده ام و راحت شده ام از همه چیز روحم آزاد است. چرخ می زنم بالای سرت و فلوت می زنم برایت اما تو نمی شنوی. فکر می کنی تنهایی. فریاد می...
View Articleسعدی
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی یا چشم نمیبیند یا راه نمیداند هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی دیوانه عشقت را جایی نظر افتادهست کآنجا نتواند رفت اندیشه دانایی...
View Articleفاطمه حق وردیان
تو آفتاب ِ نیمهی مردادی ، من دانههای برف ِ زمستانام هی از تب ِ توآب شدم دیگر ، چیزی نماندهاست به پایانام یلدا چه صیغهایست !؟ نمیفهمم ، بی تو تمام ِ زندگیام یلداست وقتی شبیه ِ شبپرهها از روز،...
View Articleنامه
به عالیه نجیب و عزیزم … میپرسی با کسالت و بی خوابی شب چه طور به سر میبرم؟ مثل شمع: همین که صبح میرسد خاموش میشوم و با وجود این، استعداد روشن شدن دوباره در من مهیا است. بالعکس دیشب را خوب...
View Articleشاملو
ای بیگانه که خلوت ما را می شکنی آیدا، نازنین ترین چیز من، از ماده و روح! چه قدر جای تو، این جا، در کنار من، توی نگاه من، خالی است… گو این که لحظه یی بی تو نیستم. خودت بهتر می دانی: من، برای آن که از...
View Articleحافظ
به مُلازِمانِ سلطان، که رساند این دعا را؟ که به شُکرِ پادشاهی، زِ نظر مَران گدا را ز رقیبِ دیوسیرت، به خدای خود پناهم مَگَر آن شهابِ ثاقِب مددی دهد، خدا را! مُژِهیِ سیاهت اَرْ کرد به خونِ ما اشارت ز...
View Articleیغمای جندقی
نگاه کن که نریزد دهی چو باده به دستم فدای چشم تو ساقی به هوش باش که مستم کنم مصالحه یکسر به صالحان،می کوثر به شرط آنکه نگیرند این پیاله زدستم ز سنگ حادثه تا ساغرم درست بماند به وجه خیر و تصدق هزار توبه...
View Article