"تو"معشوقِ ماضی ِاستمرار،
"تو"معبودِ شعرهای گذشتهای.
پیش از من،
شاعرانی عتیق
گلوگاه ِ گریانِ تو را سرودهاند.
ای پیش از همیشه و اکنون
ای پل
من چشمهای تو را چگونه نویسم؟
چاهِ نفت
بر استخوانِ تراش خوردهی گونه
استخوانِ مضارع
دستانت را؟
پل بر پیادهراه ِ عصرگاه
انحنای ترقوهات را؟
خوابگاه ِ سلیمان
آغوشت؟
نفشهی راه
پایانِ جنگ
صلح ِ مستمر
***
با تو جهان
از هفت هزار سال ِگذشته
با تو جهان
تا هفت هزار سال ِ بعد
با تو جهان
همیشه معاصر است.
***
ای کشتزارِ کهنه
تو مفهوم ِ بیقرارِ وطنی،
وقتی که آه میکشد و
فرزندانش را بدرقه میکند.
ای ماضیِ استمرار
معبود شعرهای گذشته
"حافظ"تر از همهی ما
من چشمهای تو را چگونه نویسم؟
"تو"معبودِ شعرهای گذشتهای.
پیش از من،
شاعرانی عتیق
گلوگاه ِ گریانِ تو را سرودهاند.
ای پیش از همیشه و اکنون
ای پل
من چشمهای تو را چگونه نویسم؟
چاهِ نفت
بر استخوانِ تراش خوردهی گونه
استخوانِ مضارع
دستانت را؟
پل بر پیادهراه ِ عصرگاه
انحنای ترقوهات را؟
خوابگاه ِ سلیمان
آغوشت؟
نفشهی راه
پایانِ جنگ
صلح ِ مستمر
***
با تو جهان
از هفت هزار سال ِگذشته
با تو جهان
تا هفت هزار سال ِ بعد
با تو جهان
همیشه معاصر است.
***
ای کشتزارِ کهنه
تو مفهوم ِ بیقرارِ وطنی،
وقتی که آه میکشد و
فرزندانش را بدرقه میکند.
ای ماضیِ استمرار
معبود شعرهای گذشته
"حافظ"تر از همهی ما
من چشمهای تو را چگونه نویسم؟
میثم غفوریان صدیق