Quantcast
Channel: شاعران جاویدان
Viewing all articles
Browse latest Browse all 805

محمد_جنت_امانی

$
0
0
 

مرگ 
برادر خواب است 
و عشق 
خواهر تنی ی شعر ...
تو را باید 
به چه نامی صدا بزنند بعدها !؟
که این گونه در من نشسته ای 
و شاعری می کنی ...

 

 

دارم به آسمان فکر می کنم
به خدا که 
تصمیم کبرایش را گرفته است
ترا آفرید 
نیمی از اشک 
ونیمی از شعر 
زمین را آفرید
دریاها و خشکی ها را 
مرا آفرید 
و سپس مرگ را ..
دارم به تو فکر می کنم این بار ..
به خدا که 
تصمیم کبرایش را گرفته است 
چرا که عشق نیمه ی خالیِ خدا ست 
چرا که من نیمه ی خالیِ هیچ کس نیستم
چرا که تو نیمه ی خالیِ جهانی 
به قاعده ی همه خدا ..
دارم به خودم فکر می کنم
به خدا که 
تصمیم کبرایش را گرفته است 
و خیس خیس 
از لابه لای سطرهای عاشقانه 
این سال هایم بگذرد.. 
به معشوقه هایش فکر کند
وبه حفره ی عظیمی 
در گوشه ی چپ سینه اش ...

 

دارم به آسمان و تو و من فکر می کنم 
به خدا که 
تصمیم کبرایش را گرفته است 
تو را آفرید 
عشق را آفرید 
و خودِ خودش را آفرید 
که تنها دوستت داشته باشم

دارم به خیلی چیزها فکر نمی کنم
به خدا که 
تصمیم کبرایش را گرفته است 
با لبخندی بر لب 
همه ی زیباییش را به تو بخشیده است و
همه تنهایی اش را به من 
و ما را راهی ِ زمین کرده است 
تا شاعری کند 
و خدا ی تازه ای را بیافریند 
نیمی از من 
نیمی از تو

 

 

 


تمام دنیــــا جمع شدند
تو را
به یادم بیندازند.
لعنتی ها!!
هیچ کس نمی خواهد مرا به تو برساند...

 

 

 

 


این جنگ نابرابر است!
قرار نبود 
چشم هایت را بیاوری ..

 

 

 


حضورش
مثل شعری
در آغوش من است
جهان می توانست
با فانوسی روشن بماند

 

 

 

 

#شعر: #محمد_جنت_امانی 

http://www.mtamani.blogfa.com/1396/03

 

 

 

 

 

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 805