من مرده ام
توي يكي از همين زندان هاي حاشيه
ونام مردنم را خاموش نوشته اند
حالا دلم مي خواهد به هياهو برگردم
به لب هايت كه نيمه ي زندگي من بود
ونيم ديگرم شب هاي اين بار شب بخير !
اين بار شب بخير!
شب بخير پرنده ي غمگين
كه بوسه هاي كوچكت را به ملاقات من آوردي
ودست هايت را گذاشتي روي ميله ها
تا خورشيد را نديده نميرم
از تيتر مرگ خاموش بدم مي آيد
از روزنامه هاي دست به عصا هم
واز لبخند رئيس جمهورهاي جنگ
مي خواهم به دست هاي تو برگردم
به غوغاي شب هايي كه كاش صبح نشود
مي خواهم براي خودم يك جفت كفش تخت بگيرم
مي خواهم شبيه درخت سبز شوم در مسير آمدنت
وحرف هاي تلخ را پشت گوش بياندازم
جنگ را
روزنامه را
واين كه خاموش مرده ام !