یا دست بکش ازین دل سرگردان
یا امر وصال را میسر گردان
این قلب نداشت سرنشینی جز تو
پهپاد مرا به سینه ام برگردان
*****
خاطرش جمع و دلش قرص و خیالش تخت است
هرکه تسخیر کند قلب تو را خوشبخت است
بس که پر کرده شمیم نفَست «شمران» را
بین آزادی و دربند،گزینش سخت است
*****
چه میشد می چشیدم مزّه ی سوپ لبویت را
به یک بوسه ، دوا می کردم آن درد گلویت را
من و تو سهم دندانگیری از این سفره ها داریم
تو سرما خورده ای، من حسرت دیدار رویت را