راه عشق او که اکسیر بلاست محو در محو و فنا اندر فناست فانی مطلق شود از خویشتن هر دلی که کو طالب این کیمیاست گر بقا خواهی فنا شو کز فنا کمترین چیزی که میزاید بقاست گم شود در نقطهٔ فای فنا هر چه در هر دو جهان شد از تو راست در چنین دریا که عالم ذرهای است ذرهای هست آمدن یارا کراست گر ازین دریا بگیری قطرهای زیر او پوشیده صد دریا بلاست برنیاری جان و ایمان گم کنی گر درین دریا بری یک ذره خواست گرد این دریا مگرد و لب بدوز کین نه کار ما و نه کار شماست گر گدایی
↧