نامهی سیمیـن به جلال یکشنبه ۲۸ سپتامبر۱۹۵۲ ۶ مهر ۱۳۳۱ استنفورد جلال عزیزم، قربانت گردم. باز بیخبری از تو جانم را به لب رسانده است. دو نامه از تو عزیزترین کسانم دریافت کردم و اکنون باز بیخبرم. یک هفته است که هیچگونه خبری از تو ندارم. آیا سیمین سیاه خود را از یاد بردهای؟ آیا به دوری من عادت کردهای؟ من که هنوز عادت نکردهام و هر روزی که میگذرد بیشتر شیفتهی تو میگردم، محبتم به تو بیشتر و عمیقتر میشود و پشیمانتر میشوم که چرا آمدم و محبوبترین
↧