علیرضا آذر
ما دوتا ذرهء بنیادیِ عالم بودیم ما دوتا مادهء تاریک در آغوش مکان ما دو خورشید، دو منظومه شمسی بودیم ما دو تک یاخته ی مُرده در ابعاد زمان ما دوتا رود، در اندیشهءِ دریا نشدن ما دوتا زلف گره خردهء پاپیچ...
View Articleتاریک خانه
ما دوتا ذره بنیادی عالم بودیم ما دوتا ماده تاریک در آغوش مکان ما دو خورشید، دو منظومه شمسی بودیم ما دو تک یاخته مرده در ابعاد زمان ما دوتا رود، در اندیشه دریا نشدن ما دوتا زلف گره خرده پاپیچ به هم...
View Articleپروین اعتصامی
واعظی پرسید از فرزند خویش هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟ صدق و بی آزاری وخدمت به خلق هم عبادت هم ، کلید زندگیست گفت؛زین معیار ، اندر شهرما یک مسلمان هست، آن هم ارمنیست ۲۵ اسفند زادروز و روز بزرگداشت پروین...
View Articleبه استقبال بهار
در جشن پر تلالو نگاه تو که غرق می شوم یک دایره می سازیم می دانی خوبی دایره چیست؟ در هر گوشه ای که بایستم تو رو به روی منی به کوه می زنم و زیر ستاره ها پایکوبی می کنم آخر تو به من سلام کرده ای یک صاعقه...
View Articleمولانا
فصل بهاران شد ببین بستان پر از حور و پری گویی سلیمان بر سپه عرضه نمود انگشتری رومی رخان ماه وش زاییده از خاک حبش چون تو مسلمانان خوش بیرون شده از کافری گلزار بین گلزار بین در آب نقش یار بین و آن نرگس...
View Articleسیمین دانشور
نامهی سیمیـن به جلال یکشنبه ۲۸ سپتامبر۱۹۵۲ ۶ مهر ۱۳۳۱ استنفورد جلال عزیزم، قربانت گردم. باز بیخبری از تو جانم را به لب رسانده است. دو نامه از تو عزیزترین کسانم دریافت کردم و اکنون باز بیخبرم. یک...
View Articleسعدی
مرا خود با تو چیزی در میان هست و گر نه روی زیبا در جهان هست وجودی دارم از مهرت گدازان وجودم رفت و مهرت همچنان هست مبر ظن کز سرم سودای عشقت رود تا بر زمینم استخوان هست اگر پیشم نشینی دل نشانی و گر غایب...
View Articleرضا جعفری
این جشنها برای من آقا نمیشود شب با چراغ عاریه فردا نمیشود خورشیدی و نگاه مرا میکنی سفید میخواستم ببینمت اما نمیشود شمشیرتان کجاست؟ بزن گردن مرا وقتی که کور شد گرهی وا نمیشود یوسف! به شهر...
View Articleعطار
عمر رفت و تو منی داری هنوز راه بر ناایمنی داری هنوز زخم کاید بر منی آید همه تا تو میرنجی منی داری هنوز صد منی میزاید از تو هر نفس وی عجب آبستنی داری هنوز پیر گشتی و بسی کردی سلوک طبع رند گلخنی داری...
View Articleهمیشه باید با هم
باید برایت می نوشتم... اما باید از میان تجرد کلمات لمس کدام کلمات را بیرون می کشیدم. وقتی نبودی و با ستاره ها برایم تونل می ساختی. روی یک ستاره آن مقابل نشسته بودی چرا میان باله های ماهی های قرمز نشسته...
View Articleبرای دیدنت
کم می آورمت برای دیدنت. علارغم اینکه همه جا هستی. در خاطره و خواب و خیال و زندگی و قلب و ترانه و شب و نفس و لحظه و همه کوچه ها و دیگر چه؟ در آغوش خدا. این روزها چنان با شیرینی هستیت زنده ام که انگار...
View Articleتضاد
دلم خیلی گرفته است. تو رفته ای. تو خیلی وقت است که آمده ای. دلم باز است. تو در رفت و آمدی. من می خواهم ببینمت. پایت را می گذاری روی پدال گاز. وقتی می خواهم ببینمت این چنین می بینمت. آخر می دانی تو...
View Articleمولانا
عاشقان را شادمانی و غم اوست دستمزد و اجرت خدمت هم اوست غیر معشوق ار تماشایی بود عشق نبود هرزه سودایی بود عشق آن شعلهست کو چون بر فروخت هرچه جز معشوق باقی جمله سوخت تیغ لا در قتل غیر حق براند در نگر...
View Articleقیصر امین پور
تو نه مهتاب و نه خورشیدی و نه دریایی! تو همان ناب ترین جاذبه ی دنیایی تو پر از حرمت بارانی و چشمت خیس است حتم دارم که تو از پیش خدا می آیی مثل اشعار اهورایی باران پاکی و به اندازه ی لبخند خدا زیبایی...
View Articleشاعر؟
« شده آيا که غمی ریشه به جانت بزند ؟ گره در روح و روانت به جهانت بزند ؟ » شده در خواب ببینی که تو را قرض کند ؟ بروی وَهم شوی تا که تو را فرض کند ؟ شده در گوش ِ تو گويد که تو را باز تو را…؟ نشوم فاش ِ...
View Articleسعدی
بتا هلاک شود دوست در محبت دوست که زندگانی او در هلاک بودن اوست مرا جفا و وفای تو پیش یک سان است که هر چه دوست پسندد به جای دوست نکوست مرا و عشق تو گیتی به یک شکم زادهست دو روح در بدنی چون دو مغز در یک...
View ArticleArticle 0
در چهرهٔ مهرویان انوار تو میبینم در لعل گهر باران گفتار تو میبینم در مسجد و میخانه جویای تو میباشم در کعبه و بتخانه انوار تو میبینم بتخانه روم گر من تا جلوهٔ بت بینم چو نیک نظر گردم دیدار تو...
View Articleنزار قبانی
+ مرا جوری در آغوش بگیر که انگار فردا میمیرم... - و فردا چطور؟ + جوری در آغوشم بگیر که انگار از مرگ بازگشتهام...
View Articleحامد عسکری
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند اینجا که...
View Articleبابک غلامی
دیواری عاشقانه بین ماست صدایت و دیدگانت پرستیدنیست چشمانت بهترین خاطره است خیال نفسهایت در ساحل آغوش من دریا را شکنجه میکند قایقت و امواج اشک چشمم تسلیم نگاه توست
View Article