کم می آورمت برای دیدنت. علارغم اینکه همه جا هستی. در خاطره و خواب و خیال و زندگی و قلب و ترانه و شب و نفس و لحظه و همه کوچه ها و دیگر چه؟ در آغوش خدا. این روزها چنان با شیرینی هستیت زنده ام که انگار هستم. انگار من نیست نیستم. من در همه خواب هایی که از تو به خاطر می آورم تو هستی و چه شیرین هم هستی. مثل کنار همه رودخانه ها که من روی سنگ وسط آب و فقط من تو را می دیدم. مثل همه مواقعی که زل می زدی به آسمان تو سیگار می کشیدی.
↧