چراغ سرخ تخیل کنار خرمن پنبه بلندیاش که بلندی ناب گیسوهاست به آن صراحت یک استعاره میماند که آفتاب بر آن گرم و نرم تافته باشد من از سلاست دستانش تمام زندگیام را سوال خواهم کرد و در سلامت چشمانش یتیم ماندگیم را تمام خواهم کرد چگونه نرم در آید که گُل، که گُل، حتی، چو صبح صادق پاهای او نمیآید؟ چو بال نرمی پاهای او نمیآید؟ چگونه نرم در آید که من، که من، حتی، - منی که منتظرش در تمام شب هستم - صدای آمدن از شاهراه پایش را نمیشناسم از نرمش نیامدنش چگونه باز
↧