من ذره و خورشید لقائی تو مرا بیمار غمم عین دوائی تو مرا بیبال و پر اندر پی تو میپرم من که شدم چو کهربائی تو مرا ای دوست به دوستی قرینیم ترا هرجا که قدم نهی زمینیم ترا در مذهب عاشقی روا کی باشد عالم تو ببینیم و نه بینیم ترا امروز من و جام صبوحی در دست میافتم و میخیزم و میگردم مست با سرو بلند خویش من مستم و پست من نیست شوم تا نبود جزوی هست ترانه خوان: علیرضا قربانی
↧