آدم آدم است
ورود به آوانگارد یک سوال مانده تا تغییر! مروری بر نمایشنامهی آدم آدم است از برتولت برشت حجت سلیمی یکشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۲  « پولی جیپ بر میگردد. جس جیپ به ما خیانت نمیکند. پولی همین که حالش جا آمد بر...
View Articleآدم آدم است
ورود به آوانگارد یک سوال مانده تا تغییر! مروری بر نمایشنامهی آدم آدم است از برتولت برشت حجت سلیمی یکشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۲  � پولی جیپ بر میگردد. جس جیپ به ما خیانت نمیکند. پولی همین که حالش جا آمد بر...
View Articleپوریا سوری
من کجا، باران کجا و راه بى پایان کجا آه این دل دل زدن تا منزل جانان کجا اى حریر از شانه هایت ریخته تا راه من عطر خوبت را بگو آخر کنم پنهان کجا من غریق رود هاى خفته در نام توام مرغ دریایى کجا و بیم از...
View Articleپژمان بختیاری
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد کس جای در این خانه ویرانه ندارد دل را به کف هر که دهم باز پس آرد کس تاب نگهداری دیوانه ندارد در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست آن شمع که میسوزد و پروانه ندارد دل خانه...
View Articleمهدی اخوان ثالث
با نگاهی که شب دوش اشارت کردی بخدا بود و نبودم همه غارت کردی آشکارا نتوان گفت چه کردی و چه بود آن عبارت که تو پنهان به اشارت کردی کعبه گل همه را ، کعبه دل خاصان راست کعبه سهل است ، خدا را تو زیارت کردی...
View Articleسید حسن حسینی
شاهد مرگ غم انگيز بهارم چه کنم ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم نيست از هيچ طرف راه برون شد زشبم زلف افشان تو گرديده حصارم چه کنم از ازل ايل وتبارم همه عاشق بودند سخت دلبسته ی اين ايل وتبارم چه کنم من...
View Articleحسین منزوی
گوارای من آه ! ای شعر ناب من ! سلام ای عشق ! به جام شوکران من ، شراب من ! سلام ، ای عشق ! زمین خاکی ام ، گرد سرت می گردم و هستم سلام ، ای زندگی بخش آفتاب من ! سلام ، ای عشق ! در ِ عرفان زیبایی ، به روی...
View Articleزنده یاد نجمه زارع
به یک پلک تو میبخشم تمام روز و شبها را که تسکین میدهد چشمت غم جانسوز تبها را بخوان! با لهجهات حسّی عجیب و مشترک دارم فضا را یکنفس پُر کن به هم نگذار لبها را به دست آور دل من را چه کارت با دلِ...
View Articleمحمود درویش
وقتی محمود درویش (فلسطینی) عاشق ریتا(اسرائیلی) شد برای او نوشت: «من بر خلاف قبیله و وطن و باورهامون، عاشقت شدم...ولی می ترسم تو مرا نا امید کنی.» بعدها فهمید ریتا جاسوس اسرائیل بود، برایش نوشت: «حس...
View Articleمحمود درویش
میانِ چشمان من و ریتا تفنگىست و کسى که ریتا را مىشناسد خم مىشود و نماز مىبرد براى خدایى که در چشمانى عسلىست. آه... ریتا میان ما هزار گنجشک و تصویرست و وعدههاى بسیار که تفنگى بر جانشان آتش گشوده...
View Articleسارا فروزش
حالم کمی گرفته و شعری که زوری است بین من و تو فاصله صد سال نوری است از بین حسرت من و این عاشقانه ها انگار قسمتم از ایام دوری است تو در میان دشت شقایق نشسته ای دل را به غیر حضرت باران نبسته ای از پشت...
View Articleحسین منزوی
تلاقی بشکوهِ مِه و معمایی تراکم ِ همه ی رازهای دنیایی به هیچ سلسله ی خاکیان نمی مانی تو از کدامین دنیای تازه می آیی ؟ عصیر دفتر « حافظ » ؟ شراب شیرازی ؟ چه هستی آخر ؟ کاین گونه گرم و گیرایی ؟ تو از...
View Articleنیست شو
من ذره و خورشید لقائی تو مرا بیمار غمم عین دوائی تو مرا بیبال و پر اندر پی تو میپرم من که شدم چو کهربائی تو مرا ای دوست به دوستی قرینیم ترا هرجا که قدم نهی زمینیم ترا در مذهب عاشقی روا کی باشد عالم...
View Articleعباس رجب پور
هشدار ... ! این من حاوی تنهائی دلخراشی است ... گاهی از خودم خیلی آهسته میپرسم این همه انتظار ارزش دارد ... ؟ ، بعد خیلی بلند میترسم ... اما حالا همین ها که من تصویر می کنم و تو تصوّر هیچ چیز عجیبی...
View Articleقیصر امین پور
از غم خبری نبود اگر عشق نبود دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود بیرنگتر از نقطهی موهومی بود این دایرهی کبود اگر عشق نبود از آینهها غبار خاموشی را عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود در سینهی هر سنگ، دلی در...
View Articleاوحدی
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹ هم خانهایم، روی گرفتن حلال نیست ناگفته پرسشی، که سخن را مجال نیست گفتی: بسنده کن به خیالی ز وصل ما ما را بغیر ازین سخنی در خیال نیست گر ماه صورت تو ببیند،...
View Articleپاییز رحیمی
تو هم با من چنان نامهربان بودی که آدم ها رها کردی مرا در بین این غم ها، جهنم ها صدایت کردم اما چشم هایت را به من بستی جهان، تاریک شد درمن فراوان شد محرم ها و من با بادها از یاد شب های جهان رفتم و از من...
View Articleفرناز قدیری
📚درس توصیفنویسی در داستان ◻️قسمت سوم: توصیف حس لامسه حس لامسه در اغلب نوشتهها مورد غفلت قرارمیگیرد؛ درصورتی که استفادۀ به جا از آن میتواند واقعگرایی نوشتۀ شما را تا حد زیادی افزایش دهد و حس...
View Articleحسین ظهرابی
فعلاتن مفاعلن تلفن!.!.! غزلم زنگ می خورد از تو پست های مدرن من مردند راستی خانم ِ اختصا... اَ... اَلو! داشتم انتظار/ ترسیدم خواستم سایه ی تو را/ در رفت من به اندازه ی تو لبریزم طاقتم از نبودنت سر رفت...
View Article