آسمان روی شانه زندانبان
خط پرواز من به تو زنجیر...
مثل تلفیق ابر و کوهستان
»
همین که عشق حولِ
خطِ فرضیِ دو چشمان تو می گردد
نگاه آسمان آبی ترین پرواز را
آغوش می گیرد
و من هرلحظه می بینم
شکوه تخت جمشیدی
که بسطش داده لبخندت
به رؤیایی ترین الوند در صحرای آغوشت
کمال الملک را مبهوت نقشی
از جهان کرده
که در آن زنده رود از دست هایت عشق می نوشد
«
من و نگاه تو.... شهر و چهل ستون احساس
دو چشم خیرۀ قزوین.... شکوه شاه عباس!
برای غارتم ارگان عشق الزامی ست
و بعد، شوق تماشای نادر و الماس!
کدام سلسله را پادشاه هستی که
برای کشف وجودت بپا شده اجلاس؟!!
درست زیر تبِ اصفهان پیشانیت
رسیده گونه ای از نرم نوبر گیلاس
برای فتح دو گندم - خلیج چشمانم -
سوار کوچک جنگل بیا تو و این داس
دوباره نظم جهان را به هم زدی چنگیز!
برای سنجش خوبی تو هم شدی مقیاس!
دقیق مثل زمین لرزه ای که روحم را
تکانه های تو کرده تجسم سلماس
شبیه جادۀ ابریشم از دلم رد شو
آهاااای تاجر دل های خسته و حساس
نگار حسن زاده
نوع قالب: متغیر خوشه ای(ابداعی توسط استاد طارق خراسانی)