فکر کرده اید چون در پشت چشم شان
نهنگی جای داده اند که لیمو می خورد
یا این که در پری خانه ای
بچه تشکیل می دهند برای روز مبادا
فکر کرده اید می توانند ؟
زن ها می توانند ؟ نه نمی توانند .
حتا اگر با گوشواره ای بدلی
پله پله بالا روند و محو شوند
یا این که چشم ریز کنند بر تنِ فرهاد
که تاریخ انقضا را بخوانند
باز هم نمی توانند، یعنی نتوانستند
و این پراید سفید
هی می خورد به جلو، به عقب
تا تمام قرارها دیر شوند
و در تهِ فنجانِ قهوه اسبی بالدار
درِ آسمان را ببندد ؛
آن وقت غیب شوم من
با غازی که نازش می کنم در بغل
برای باقی عمر .
زن ها از سر نم می کشند
و تا بخواهد به پا برسد
دو انارِ پیش رویم
تمدن را نمی گذارند پی بگیرم.
زن ها!
شاید هم بتوانند.