سیمین بهبهانی
مرا هزار امید است و هر هزار تویی شروع شادی و پایان انتظار تویی بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند در این سرا تو بمان ای که...
View Articleمولانا
هم نظری هم خبری هم قمران را قمری هم شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکری هم سوی دولت درجی هم غم ما را فرجی هم قدحی هم فرحی هم شب ما را سحری هم گل سرخ و سمنی در دل گل طعنه زنی سوی فلک حمله کنی زهره و مه را...
View Articleیک روز
یک روز میآیی که من دیگر دچارت نیستم از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم یک روز میآیی که من نه عقل دارم نه جنون نه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستم شبزنده داری می کنی تا صبح زاری می کنی تو...
View Articleابوالفضل توکلی شاندیز
درست با شروع تو دلم تمام میشود و با وجود سوختن دوباره خام می شود دوباره بعد رفتن ات وداع – بغض میکنم چو می رسی لبم پر از غزل – سلام میشود اگر چه کشته ای مرا، تو را حلال میکنم ولی چرا وجود تو به من حرام...
View Articleآلیستر دانیل
یک داستــان شش کلمـه ای از آلیستــر دانیـل به نــام انـدوه کـه بهتریـن داستـــان خیـلی کوتــاه جهــان شده است : … هیـچ حواسـم نبــود دو فنجــان ریختــم …!
View Articleحسین زارع زاده
همین که نام قشنگت به روی لب گل کرد دوباره شعر من از آسمان تنزل کرد چگونه از تو نوشتن مرا تحیُر داد اجاق طبع مرا نام نامی ات گر داد به نام مادر ایشان توسلی کردم دوباره مثل همیشه توکلی کردم نوشتم اول...
View Articleزن
شبیه باد همیشه غریب و بیوطن است چقدر خسته و تنها، چقدر مثل من است کتاب قصه پر از شرح بیوفایی اوست اگرچه او همهی عمر فکر ما شدن است چه فرق میکند عذرا و لیلی و شیرین؟ که او حکایت یک روح در هزار تن...
View Articleمژگان عباسلو
پری نبودهام از قصه ها مرا ببرند پرنده نیستم از گوشهی قفس بخرند زنم حقیقت پرتی پر از پریشانی پر از زنان پشیمان که تلخ و دربهدرند چرا به شاخهی خشک تو تکیه میدادم؟ به دستهات که امروز دستهی تبرند؟...
View Articleاحمد رضا احمدی
حقیقت دارد تو را دوست دارم در این باران میخواستم تو در انتهای خیابان نشسته باشی من عبور کنم سلام کنم لبخند تو را در باران میخواستم میخواهم تمام لغاتی را که میدانم برای تو به دریا بریزم دوباره متولد...
View Articleته کلاس
«برادلی چاکرز» مزخرفترین بچه مدرسه بود، یک هیولای تمام عیار. هیچ چیز به اندازه تنبیه شدن او، بچههای دیگر را خوشحال نمیکرد. او در کلاس «خانم ایبل» در ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر مینشست، چون دیگر...
View Articleعلی صفری
مثل یک پنجره که زل زده تا ماهش را... عاشقی قسمت ما کرده فقط آهش را حسرت دیدنت از دور برایم کافیست کم نکن از دل من لذت کوتاهش را من که خوشبختی از این عمر ندیدم، ای کاش شانه های تو نشانم بدهد راهش را جرم...
View Articleجلیل صفر بیگی
در سـرم تـویی در چشـمم تـویی در قـلبم تویـی ....مــن عـکـس دسـته جمـعی تــوام.
View Articleبیدل
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۶ شب گردش چشمت قدحی داد به خوابم امروز چو اشک آینهٔ عالم آبم تا چشم بر این محفل نیرنگ گشودم چون شمع به توفان عرق داد حجابم هر لخت دلم نذر پر افشانی آهی است اجزای...
View Articleغاده السمان
هزار سال است که دوستات میدارم! من، چونان تو، از نخستین گزش، به عشق ایمان نمیآورم، اما میدانم که ما پیشتر، یکدیگر را دیدار کردهایم، به روزگاران، در میان افسانهای راستین. و ما دو چهره، یکدیگر را...
View Articleحسین دهلوی
زندگی مجموعه ای از رنج و حسرت های ماست آه از این دنیا که لبریز از شکایت های ماست کاش جای شرم، گاهی دل به دریا می زدیم این که تنهاییم، تاوان خجالت های ماست از خدا می خواستم جام شراب عشق را این خمار غصه...
View Articleسعید بیابانکی
مگر چه ریخته ای در پیاله ی هوشم که عقل و دین شده چون قصه ها فراموشم تو از مساحت پیراهنم بزرگ تری ببین نیامده سر رفته ای از آغوشم چه ریختی سر شب در چراغ الکلی ام که نیمه روشنم از دور و نیمه خاموشم همین...
View Articleحسین منزوی
ای نوای من ، از نوای تو نای من پر از نغمه های تو ناله های من ــ شاد یا غمین ــ می زنم نفس ، در هوای تو در زمانه ما ، زنده ی هم ایم تو برای من ، من برای تو آفتاب من ! با تو هستم ای... ذره ذره ام ، آشنای...
View Articleحسین منزوی
مژگان به هم بزن كه بپاشی جهان من كوبی زمین من به سرِ آسمان من درمان نخواستم ز تو من درد خواستم یك دردِ ماندگار! بلایت به جان من می سوزم از تبی كه دماسنج عشق را از هرم خود گداخته زیر زبان من تشخیص درد...
View Articleداستان
بادکنک ها در یک شهربازی پسرکی سیاهپوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد که از قرار معلوم فروشنده مهربانی بود.بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی...
View Article